به گزارش مشرق، میگوید موتوری بازار است، یعنی شماره پلاک موتورش و مشخصاتش را مأموران بازار دارند و شناخته شده است. راضی نمیشود تصویری مصاحبه کند و میترسد برایش اتفاق بدی بیفتد؛ البته روزی که اغتشاشگران ایستگاه پلیس را در بازار به آتش کشیدند در بازار نبوده و به دنبال کاری رفته بود.
از او میپرسم وجود این پایگاه پلیس اصلاً تأثیری هم در نظم و امنیت این بخش بازار داشته است، میگوید: «قطعا داشته، همین که این چهار راه نظم در عبور و مرور داشت یعنی حضور پلیس بی تأثیر نبود، حضور خود پلیس در یک محل یعنی امنیت، وقتی پلیس اینجا بود هیچ درگیری به وجود نمیآمد و شاید بتوان گفت حضور پلیس در کاهش سرقتها هم بی تأثیر نبوده است»
کمی بر روی موتور جا به جا میشود و به محلی که ایستگاه پلیس در آنجا قرار داشت اشاره میکند و میگوید: «ایستگاه پلیس آنجا بود، آن دیواری که الان سیاه شده است، گاهی اوقات هیچ درجه داری در آن ایستگاه حضور نداشت و فقط یک سرباز بود اما حضور همان سرباز هم در نظم و انضباط بی تأثیر نبود.»
از او جدا میشوم و میروم تا با دیگر کسبه به گفت و گو بپردازم، در مسیری که طی میکنم تا به محل ایستگاه پلیس برسم یک موتوری با یکی از عابران درگیر میشود و هیچکسی به خود اجازه نمیدهد مداخله کند، حتی نیروهای سپاهی که آنجا ایستاده اند هم جلو نمیروند، با خود فکر میکنم که بنا بر گفته موتوری بازار اگر پلیس بود شاید سر و صدای این دو نفر بلند نمیشد.
در فکر و خیال دعوای این افراد و عدم حضور پلیس غرق شده بودم که دیدم مأموران حفاظت فیزیکی شهردار آن دو را جدا کردند، به سمت یکی از مأموران رفتم و خواستم تا با او مصاحبه کنم، مأمور مشتاق به مصاحبه است اما به دلیل اینکه از مافوقش اجازه نگرفته است راضی به مصاحبه تصویری نمیشود و فقط میتوانم صدایش را ضبط کنم.
۷۰ درصد کسبه بازار را میشناسم، در شلوغی روز گذشته بازار شاید ۱۰ نفر از کسبه هم حضور نداشتند و حتی میتوان گفت این افراد اصلاً مردم عادی جامعه نبودند
او میگوید که ۱۰ سال است در این محل کار میکند و حضور پلیس را برای برقراری نظم و انضباط مؤثر میداند، از او میپرسم آتش زدن ایستگاه پلیس نشانه اعتراضات مردمی است؟ که میگوید: «۷۰ درصد کسبه بازار را میشناسم، در شلوغی روز گذشته بازار شاید ۱۰ نفر از کسبه هم حضور نداشتند و حتی میتوان گفت این افراد اصلاً مردم عادی جامعه نبودند. افرادی که در این جمعیت بودند ساماندهی شده بودند و میدانستند باید چه کاری انجام دهند! این افرادی که به کانکس پلیس و مردم حمله کردند هیچکدام اهل بازار نبودند.»
به او می گویم که الان با نبود پلیس مشکلی پیش میآید، به مأموران سپاه که به ترتیب در کنار هم به صورت خطی ایستادهاند اشاره میکند و میگوید: «الان مأموران سپاه هستند اما جو امنیتی شده است و انگار پادگان است اما حضور پلیس بهتر و تاثیرگذارتر بود. درست است به خاطر امنیت مأموران سپاه آمدهاند اما حضور نیروی انتظامی چون یک نهاد مردمی است بیشتر تأثیر دارد.»
به عنوان آخرین سوال از کسب و کار کسبه و تأثیری که شلوغیها بر آن داشته است میپرسم که میگوید: «این شلوغیها تأثیر زیادی داشته است، روز درگیری که بیشتر کسبه مغازهها را بستند تا آسیب نبینند و در امروز هم ترددها و رفت و آمدها کم شده است.»
قبل از اینکه به سراغ مغازهای که دقیقاً در رو به روی ایستگاه پلیس قرار دارد بروم با یکی دیگر از موتوریهای بازار هم صحبت میشوم، او هم از تأثیر مثبت حضور در آن محل میگوید و تاکید دارد که روز گذشته به محض اینکه بازار شلوغ شد محل را ترک کردند و رفتند تا آسیبی نبینند.
مغازه مدنظرم اقلام و لوازم علامت سازی و پرچم دارد، مغازه دار مرد میان سال خوش برخوردی است، او اجازه میدهد که تصویری مصاحبه کنیم اما میگوید روز گذشته یعنی روز حادثه در مغازه نبوده است. از تأثیر بودن ایستگاه پلیس در بازار میپرسم که میگوید: «این پایگاه پلیس امنیت خوبی برای مردم و کسبهها ایجاد میکرد، حضور پلیس در کاهش سرقت تأثیر داشت.»
در مورد کسب و کارش سوال میکنم، کمی خیره میشود و میگوید: «این شرایط امروز صد در صد بر بود و نبود مشتری تأثیر داشته است اما روزهای قبل هم کم و بیش مشتری داشتیم. البته خودم هم مغازه را تمام ساعت باز نمیکردم چراکه با یک کبریت تمام سرمایه و زندگی ام دود میشود.»
از او تشکر میکنم و به سراغ مغازه دار دیگری میروم، او که صاحب چند مغازه است و خانهاش هم در زعفرانیه است میگوید: «میخواهی مصاحبه کنی که به چه چیزی برسی؟ تا زمانی که محلی برای اعتراضات وجود نداشته باشد این میشود که مهسا امینی بهانه میشود تا بریزند و شلوغ کنند.
اینترنت ما اینجا در بازار قطع است اما روز گذشته تنها چند دقیقه از اینکه درگیریها شدید شود همسرم تماس گرفت و گفت کانالهای تلگرامی محل مغازه شما را نشان میدهند که درگیری شده است!
اوضاع اقتصادی خوب نیست، وضعیت حجاب تغییر کرده است و نمیشود با سیاستها و دیدگاههای گذشته با مردم رفتار کرد؛ با خودمان را اصلاح کنیم، نباید به مرز فروپاشی و تجزیه کشور برویم.»
سمت راست ایستگاه پلیس یک مغازه زعفران فروشی است که دقیقاً مشرف به محل حادثه است، میروم تا با مغازه دار صحبت کنم؛ همان ابتدا متوجه میشوم که روز گذشته در محل حضور داشته است، پشت دخل نشسته و حرفهای قابل تأملی میزند؛ از او اجازه مصاحبه تصویری میگیرم. این مغازه دار میگوید: «اینترنت ما اینجا در بازار قطع است اما روز گذشته تنها چند دقیقه از اینکه درگیریها شدید شود همسرم تماس گرفت و گفت کانالهای تلگرامی محل مغازه شما را نشان میدهند که درگیری شده است.
بیرون را که نگاه کردم دیدم در همان زاویهای که همسرم میگوید یک پسر با تیشرت قرمز رفته است بالای بلندی و دارد فیلم میگیرد، چگونه وقتی اینترنت ما قطع است آنها اینترنت دارند و میتوانند برای این کانالها فیلم ارسال کنند؟
ما همین امروز هم مغازه را نیمه باز گذاشتهایم تا اگر شلوغ شد فوراً ببندیم و برویم؛ این افرادی که شهر را به هم میریزند از مردم عادی نیستند، همه آنها بدنهای ورزیدهای دارند و هیکلی هستند، اصلاً انگار کارشان را بلدند.»
از او خداحافظی میکنم و به سمت چهار راه گلوبندک حرکت میکند، سر تا سر مسیر نیروهای سپاه ایستاده اند، بازار خلوت است و مثل همیشه نیست؛ به این فکر میکنم آنها که به مراکز کسب و کار مردم به بهانه اعتراض حمله میکنند هدفشان آبادانی کشور است؟
مگر نه اینکه معترضان به دنبال ساختن کشوری بهتر از این کشور فعلی هستند؟ این افراد با چه دلیل و منطقی ایستگاه پلیس را به آتش میکشند و از کسبهها میخواهند که مغازهها را ببندد و محل کسب و کار را بهم میریزند؟ این کسبه زندگی ندارند و نباید روزی کسب کنند؟